گزارش نفوذی چلچراغ از خانه امن زنان
پارچه را روی میز پهن میکند. همانطور که مشغول بریدن و چرخ کردن پارچه است، به سوالاتم گوش میکند. بدون اینکه از کار دست بکشد، سرش را بالا میگیرد و قاطعانه به من نگاه میکند. محکم جواب میدهد: «من به کمک هیچکس احتیاجی ندارم.» با همان حالت دوباره به کار بازمیگردد و مشغول دوخت و دوز میشود.
اینجا زنان مختلفی را میبینی. از هر طبقه اجتماعی مختلف با هر تحصیلات و فرهنگهای متفاوت که دست روزگار آنها را در اینجا پناه داده. از لیسانسه حقوق تا زنی که دنبال دارو برای دخترش است. زنانی که حالا پس از گذراندن سالهای پرکشوقوس یا مشکلاتشان حل شده، یا اینجا آرام گرفتهاند. میخواهیم اینبار دنیا را از دریچه چشم این زنان ببینیم. زنانی که حالا گوشهای از این شهر، در یکی از خانههای امن روزگار میگذرانند.
میخواهم با چند تن از این زنان صحبت کنم تا از خودشان بپرسم اگر کسی قرار است از زنان و خصوصا زنان آسیبپذیر دفاع کند، باید چه کار کند؟ چطور باید به آنها کمک کند؟ کمک به این افراد باید چگونه باشد؟
عنوان «خانه امن خصوصی» بهتنهایی میتواند به اندازه کافی خبرساز و جالب باشد تا توجهها را به سوی خودش جلب کند. اولین بار اسم خانه امن آتنا را در یکی از اخباری که مربوط به بازگشایی آن بود، دیدم. اولین خانه امن خصوصی که با مجوز سازمان بهزیستی در حال فعالیت بود. اولین بار که اسم خانه امن را شنیدم، سوالهای زیادی از ذهنم گذشت. گزارشهایی از خانههای امن خوانده بودم، اما پاسخ سوالم را هیچجا نتوانستم پیدا کنم. به همین دلیل هم به اینجا آمدم.
بعد از تماس تلفنی و هماهنگی راهی این خانه میشوم. حدود ساعت 11 صبح روز پنجشنبه به آدرسی که دارم، میرسم. حوالی میدان جمهوری از اتوبوس پیاده میشوم. وارد کوچهای آرام میشوم؛ آنقدر آرام که فقط صدای قدمهای خودم و کبوترها را میشنوم. اکثر خانهها دیوارهای آجری دارد. کوچه پر است از شاخ و برگ سبز درختان. به وسطهای کوچه که میرسم، وارد بنبست چهارم میشوم. دری قهوهایرنگ ته بنبست است. زنگ در را میزنم. بلافاصله در روبهرویم باز میشود. حیاطی با موکت سبزرنگ و چند گلدان و چند تکه تنه درخت روی دیوار روبهرویم قرار میگیرد. همه چیز آرام است. آرام و بیسروصدا. از پلهها بالا میروم و وارد ساختمان میشوم.
اینجا زنانی را میبینی که روزهای سختی را گذراندهاند، اما حالا مسیر پیشرفت زندگی خودشان را میسازند. زنانی که شاید از دور ضعیف به نظر برسند، اما وقتی پای صحبتهایشان مینشینی، از قوی بودنشان متعجب میشوی. این زنان و خیلی از زنانی که در این شرایط هستند، ترجیح میدهند به جای تبدیل شدن به چهره تبلیغاتی و نردبانی برای استفاده عدهای که نهتنها هیچ کمکی به آنها نمیکند، بلکه با آگاهیرسانی غلط و اشتباه، منجر به ماندن در فضای تبعیضآمیز و تکرار چرخه خشونت میشود، کمکهای واقعی کسانی را بپذیرند که برای تغییر این شرایط و جایگاه از آنان حمایت کنند و به آنها آگاهی بخشند.
تعدادی از کارهای تولیدی خانمها از کارگاه خیاطی در همان طبقه همکف چیده شده. روی یک میز چند کیف خرید با گلدوزیها دستی و کمی آنطرفتر، چند رگال پالتو و مانتو به چشم میخورد. از میزان و مقدار فروش میپرسم. مدیر خانه امن آتنا میگوید: «زیاد به فروش این پالتوها دلگرم نیستیم، چراکه قیمتها برای تولیدکننده بسیار پایین است و سود زیادی هم دستگیر خانمها نمیشود. برخی فروشگاهها و بازارچههای خیریه تابهحال با ما همکاری داشتهاند و توانستیم از این طریق به زنانی که از آنها حمایت میکنیم، کمک کنیم. اما به طور کلی سود تولیدکننده بسیار غیرمنصفانه است و در بیشتر مواقع سود اصلی به جیب فروشندگان میرود.»
از طبقه همکف چند پله پایین میرویم. به پاگرد میرسیدیم. روی پلههای مقابل کارگاه چند کفش زنانه چیده شده. مسئول کارگاه خیاطی جلوتر از من درِ کارگاه را باز میکند. صدای چرخ خیاطی و قیچی و اتوبخار در فضا بلند شده. به خانمهای مشغول در کارگاه سلام میکند و من را معرفی میکند. برخوردها گرم و صمیمی است. کمی از کارگاه میگوید و از اینکه روزانه چند دست لباس در این کارگاه به دست همین زنان تولید میشود تا راهی بازار شود و به دست مشتریان برسد. «یکسری کلاسهای خیاطی و حتی گلدوزی با دست در این کارگاه برای خانمها برگزار میکنیم. مربی مخصوص گلدوزی با دست به خانمها آموزش میدهد. خیلی از خانمهایی که به اینجا میآیند، نمیدانند چرخکاری چیست، چطور باید چرخ را نخ کرد و با آن کار کرد. در اینجا آموزش میبینند و شروع به کار میکنند. برخی خانمها همینجا پیش ما می-مانند و برخی دیگر مدتی بعد از آغاز کارشان از اینجا میروند و در کارگاههای دیگری مشغول به کار می-شوند. برخی دیگر هم یک چرخ خیاطی میگیرند و در خانه خودشان کار میکنند.»
ادامه میدهد و درباره تعداد و نوع پوشاکهای تولیدی میگوید: «کیسههای خرید پارچهای، کیف نمدی و یکسری مانتو که تمام کارهای آن از صفر تا صد تولید، از طراحی، الگوسازی، دوخت و… با خانمهای همین کارگاه بوده است. شومیز، سارافون، دامن، روسری و هد، برخی خرده سفارشات هم از کارهای همین خانمهاست. تعدادی از کارها هم از تولیدیها به اینجا میرسد و برخی دیگر مثل رکابیهای بچگانه به بعضی کشورهای عربی صادر میشود. حدود 2000هزار مایو تولید کردیم. اما قیمت کارها کم است. مثلا همین مایوها با قیمت دانهای 800 تومان برای خانمها به فروش میرسد. حدود 1500 کیسه خرید برای شرکت-های داروسازی تولید کردیم. بعضی کارها هم برشخورده هست و از تولیدیها به دست ما میرسد و ما کارهای باقیمانده آن را انجام میدهیم.»
حرفهای خانم مسئول کارگاه که تمام میشود، من را تنها میگذارد. صحبت را با یکی از دخترخانمهای جوانتر خندهرو شروع میکنم. همانطور که از بحث تولیدات و کارگاه و خیاطی حرف میزدیم، صحبت را به سمت خانمهای اینجا بردم. از او خواستم به من بگوید که اگر کسی خواست به او و سایر زنان آسیبدیده کمک کند، باید چطور به او کمک کند؟
میگوید تابهحال به کمک کسی فکر نکرده و به کسی تکیه نمیکند. بعد از چند لحظه انگار کمی فکر می-کند و ادامه میدهد: «اگر منظورتان کمکی از جنس کمکی است که این موسسه به من کرده، باید بگویم این موسسه برای من خیلی مفید بود. مهمترین کمک برای من این است که سطح فکر جامعه نسبت به زنان تغییر کند. افراد به زنان اعتماد کنند و مطمئن باشند از پس مسئولیتهای خودشان برمیآیند. اینکه دید آدمها بالاتر برود و به زن به چشم موجودی ضعیف و پایین و نیازمند کمک نگاه نکنند. این برای من بهترین گزینه است. نوع نگاه به خانمها باید تغییر کند.»
درباره تصمیماتش از او میپرسم. اینکه اگر در شرایطی تصمیمی بگیرد، اظهارنظر و تعیین تکلیفها از سوی برخی افراد (با هر تفکری) میتواند برای زنان مفید باشد؟ «زمانی که من تصمیمی را میگیرم، نتیجه، پیامد و عواقب آن را پذیرفتهام. این به معنی این است که بعد از آن تصمیم دیگر پشیمان نیستم و اذیت نمیشوم و از همه چیز آگاه هستم و عقل و اراده و اختیار دارم. چون من وقتی کاری را میکنم، با همه تحقیقاتی که کردم و همه اختیاری که دارم، انجام میدهم. من اذیت نمیشوم و از کسی توقعی ندارم و از نتیجه عملم ترسی ندارم. بهترین نتیجه را در نظر میگیرم، اما باز هم ترسی از اتفاقی که بعدش میافتد، ندارم.»
سراغ خانم دیگری میروم. او هم مثل سایرین پشت چرخ خیاطی نشسته و مشغول کارش است. از همان اول که وارد کارگاه میشوم، طوری برخورد میکند که انگار دوست دارد به این سوال جواب دهد. اولش کمی خجالتی است و منمن میکند، ولی بعد راحتتر صحبت میکند. از همین موسسه میگوید و از تغییرات مفید و مثبتی که این موسسه با آموزشها و آگاهیهای صحیحش در زندگی او و سایر افرادی که در شرایط او قرار دارند، ایجاد کرده. او میگوید: «من هیچ چیزی بلد نبودم. اصلا نمیتوانستم سوزن را نخ کنم، اما الان واقعا از شرایطم راضی هستم. چند ماه توانستم در جای دیگری مشغول به کار شوم. همین آموزشهایی که موسسه به من کمک کرد تا یاد بگیرم، خود کمک خیلی بزرگی است. خیاطی، بافتنی، چرخکاری و… را به من یاد داد. برای بعضی مسائل نیاز به کمک داشتم و اینجا درخواست دادم و به من کمک کردند. واقعا این موسسه و این کمکها روی زندگی من خیلی تاثیر مثبتی گذاشت. اگر قرار باشد کمکی در میان باشد، باید از این دست کمکها و آموزشها باشد تا بتواند واقعا دست ما را بگیرد و در زندگی ما تغییر ایجاد کند و به مستقل شدن ما کمک کند تا ما بتوانیم روی پای خودمان بایستیم.»
زهرا افتخارزاده، مدیریت خانه امن آتنا را بر عهده دارد. برخورد او، از همان اول بسیار صمیمیتر از آن است که فکرش را میکردم. روبهروی من مینشیند و از همان روزهای اول میگوید. منظور اولین روزهای بازگشایی خانه امن نیست. منظور روزهایی است که از خاک سفید شروع شده؛ اقدامات عملی و کارهایی که هدف آن کم کردن نقش آسیبها بود و تجربیات و خاطراتی که درنهایت منجر به بازگشایی این خانه امن و کمک به زنان آسیبدیده از هر قشر و گروهی شد.
آغاز این کار از کجا شروع شد؟
از سال 85 شروع کردیم. 19 سالمان بود که وارد منطقه خاک سفید شدیم. آن زمان دانشجوی داروسازی دانشگاه تهران بودم. هیچ دانش و تجربهای از اینکار نداشتیم و صرفا به این محله رفتیم تا به کودکان خانوادههایی که مدارس معرفی میکردند، در درس خواندن کمک کنیم. خاک سفید منطقه آسیبخیزی بود و خانوادههایی که در آنجا سکونت داشتند، آسیبپذیر بودند. به همین دلیل هم بود که هرهفته در قالب یک گروه دانشجویی به پارک، مسجد یا حتی خانه بچهها میرفتیم تا با آنها درس کار کنیم، اما کمکم وارد همه مسائل خانوادهها شدیم.
چهار سال فعالیت غیررسمی داشتیم تا اینکه سال 89 از سازمان ملی جوانان مجوز گرفتیم. سال 90 با همان مقدار پول اندکی که خودمان جمع کرده بودیم، جای کوچکی را در همان محله برای ادامه فعالیتهایمان اجاره کردیم. طبقه بالا را برای کتابخانه و درس خواندن و مشاوره قرار دادیم و طبقه پایین یک کارگاه خیاطی درست کردیم و چند چرخ خیاطی امانت گرفتیم تا خانمها بتوانند از این طریق برای خود درآمدی کسب کنند و روی پای خودشان بایستند.
اولین بار که وارد این محله شدید، برخورد مردم و فضای عمومی چطور بود؟ آیا محله خاک سفید فضایی مشابه دروازه غار داشت و فروشندگان مواد مخدر و معتادان یا سایر آسیبها به عینه قابل مشاهده بودند؟
در سال 78 در این منطقه عملیات ضربتی صورت گرفت که هیچ پشتوانه عملی و جامعهشناسانهای نداشت و اثرات و عواقب منفی آن نهتنها گریبانگیر همان منطقه شد، بلکه به سایر محلات و مناطق نیز تسری یافت و باعث ایجاد کلونهایی در دروازه غار و فرحزاد شد. در واقع این عملیات ضربتی بود که موجب پیدایش آسیبها و تجمع معتادان و خردهفروشان در این مناطق شد. متاسفانه مشابه این نوع عملیات ضربتی سال گذشته در دروازه غار انجام شد که منجر به ایجاد کلونهای معتادان در محله اتابک شده است. متاسفانه این دست حرکات که یکشبه با بولدوزر وارد یک منطقه میشوند و تمام خانههایی را که درگیر این آسیبها هستند، تخریب میکنند، نتیجهای جز پراکنده کردن این افراد در سایر مناطق ندارد. بعد از این عملیات ظاهر محله مثل دروازه غار نبود و مناظری را که در دروازه غار میدیدید، اینجا نمیدیدید. در این محله شما نمیدیدید که معتادان در پیادهراه نشسته باشند و در حال استعمال مواد مخدر باشند. فضایی نداشت که کسی نتواند وارد شود. همه چیز در خانهها انجام میشد و همه هم از اعمالی که در این خانهها انجام میشد، اطلاع داشتند. انگار که هر خانه یک برچسبی خورده بود و حتی یک بچه 9 ساله هم که در آن منطقه ساکن بود، میدانست در فلان خانه مواد میفروختند. این اتفاقات در آن محل رخ میداد و همه هم با این مسئله کنار آمده بودند و در آن فضا زندگی میکردند. فاجعه آنجاست که تصورش را بکنید که یک کودک چهار یا پنج ساله در چنین فضایی رشد میکرد و با چنین افرادی سروکار داشت. البته وقتی میگوییم «موادفروش» منظور یک تصویر عجیب و غریب نیست که با شنیدن این کلمه در ذهن نقش میبندد. بلکه اینها یکسری افرادی بودند که از ظاهر بههیچوجه قابل شناسایی نبودند و مانند سایر افراد عادی بودند و به اندازه مصرف خود و مقداری بیشتر مواد مخدر تولید میکردند و میفروختند. در واقع این افراد خردهپا هستند و مافیای بزرگ مواد مخدر اینها نیستند. از سال 85 تا 93 چند روز در هفته در این منطقه رفتوآمد داشتیم و درگیر مسائل زیادی شدیم. وقتی از نوجوانی در مورد جابهجایی مواد سوال میکنید، به شما میگوید به من گفتهاند این مواد را از اینجا به جای دیگری ببر و این مقدار پول بگیر. برای مایی که در آن فضا کار میکردیم، یا حتی سایر فعالان و گروههای خیریهای مشابهی که فعالیت میکردند، مشکلی پیش نیامد. چون طبیعتا فعالیتهای ما بر اساس خواست افراد است و کاری را که مغایر با رضایت کسی باشد، انجام نمیدهیم. از طرفی وقتی این افراد احساس کنند کمکهایی را دریافت کنند، خودشان را درگیر نمیکنند. اگر فعالیت در قالب فعالیت حرفهای در یک موسسه و برای مردمان همان مناطق باشد، یا در حد عبور و مرور باشد، احتمال اینکه مشکلی به وجود بیاید، یک یا دو درصد است و 98 درصد هیچ مشکلی برایشان پیش نخواهد آمد. حتی وقتی در خیابان هم در حال رفتوآمد هستید، ممکن است دو درصد مشکلی برایتان پیش بیاید. مثلا برخی موسسات به افراد آموزش حرفهای میدهند و همان افراد در قالب گشت و ماشین سیار به دل همین گروهها میروند و هیچ مشکلی برایشان به وجود نمیآید، اما اگر فردی بدون دریافت آموزشهای لازم بخواهد با این افراد سروکار داشته باشد، ممکن است دچار مشکل شود. مثلا افراد عادی هم در قبال عکس گرفتن ممکن است جبهه داشته باشند. طبعا این افراد هم به خاطر شرایط سختی که دارند، ممکن است عصبی شوند.
دلیل این عملیات چه بود؟
خانههای این دو کوچه از یک راه زیرزمینی همگی به یکدیگر راه داشتند. در این منطقه هر عمل غیرقانونی و خطرناکی که فکرش را بکنید، مثل خرید و فروش مواد مخدر و مشروبات الکلی و دختران فراری و… انجام میشد و ساکنان سایر محلات نیز از این اعمال آگاهی داشتند، اما هیچکس جرئت نداشت مانع این کارها شود و حتی مردم از رفتن به این منطقه خودداری میکردند، چراکه ممکن بود مورد اخاذی همین خلافکاران قرار گیرند. این اتفاقات سالها در محله در حال وقوع بود و همه هم از وقوع آن مطلع بودند. این عملیات انجام شد و فاجعه اصلی مسئله سرپرستی کودکانی بود که پدر و مادرشان اعدام یا زندانی شدند. متاسفانه این مسئله کمتر مورد توجه قرار گرفت و تعداد زیادی از این کودکان به بهزیستی سپرده نشدند و نزد یکی از اقوام خود که متاسفانه ساکن همین منطقه بودند، در همان فضای آسیبزا سپرده و بزرگ شدند. و بدین ترتیب نسلی با سنوسال کم به وجود آمد که هیچ سرپرست مشخصی ندارد. متاسفانه همهجوره از بچهها در این کارها استفاده میشود. در این مناطق میبینید که مردی با یک نوزاد نشسته است و مشتری مواد مخدر از راه میرسد، پولی ردوبدل میشود و از لای یقه نوزاد یک ماده مخدر برمیدارد و میرود.
تابهحال چه اقداماتی برای ساماندهی این منطقه انجام شده است؟
متاسفانه وضعیت به حدی بغرنج است که انجام بسیاری از اقدامات در این منطقه با موانع بسیاری روبهرو میشود که عملا آن را غیرممکن میسازد. مثلا دختری با پدربزرگ و مادربزرگش زندگی میکرد. این دختربچه از منزل خود خارج شده و بازنگشته بود. وقتی پیگیر مسائل آنها شدیم، متوجه شدیم پدربزرگ و مادربزرگ این کودک هم معتاد هستند. در این منطقه اصطلاحا به افرادی که درگیر این دست اعمال غیرقانونی هستند، «غربتی» گفته میشود. اینطور که مردم محلی میگویند، گویا اصالت این افراد به مناطق دیگری از کشور برمیگردد. این افراد رنگ پوست و زبان مشخص خودشان را دارند. این مسائل را ما بعد از پیگیریها و درگیریهایی متوجه شدیم. وقتی برای یافتن این دختربچه راهی کلانتری همان محله شدم و شرایط و اوضاع را توضیح دادم، متوجه شدم وضعیت بسیار وخیم است، چراکه هر اقدام و عملیاتی که صورت گیرد، باز هم کارساز نیست. این منطقه نیاز به یکسری عملیات اجتماعی، مددکاری و امنیتی دارد که هرکدام باید به جای خود انجام شود.
فکر نکنید این گروه تنها یک گروه خلافکار است که مداخلات و درگیریها را درون خودش حل میکند و به بقیه ساکنان کاری ندارند، بلکه تمامی افراد منطقه و شاید هم بیشتر در معرض تاثیرات منفی این گروه هستند و درگیریها ممکن است تا سایر محلات هم گسترده شود.
تمام این معضلات و مشکلات را پشت سر گذاشتید. چه شد که راه به خانه امن رسید؟
درگیر آسیبهای زیادی شدم که باعث شد بعد از اینکه در رشته داروسازی فارغالتحصیل شوم، دوباره در کنکور شرکت کنم و برای مقطع ارشد وارد رشته مددکاری اجتماعی در دانشگاه علامه شدم. بعد از تحصیل در این رشته بود که دید من نسبت به بسیاری از مسائل باز شد. طی دوره فعالیتمان هم میدیدیم که فعالیت بدون دانش و مهارت و تخصص تا چه اندازه میتواند برای هر دو طرف، هم گروه آسیبدیده و هم مددکار، آسیبزا باشد؛ اتفاقی که متاسفانه در بسیاری از موسسات خیریه در حال وقوع است. اینکه هنگام فعالیت با این قشر تنها دلسوزی و حمایت مورد توجه قرار بگیرد و هیچ پشتوانه علمی پشت این مسئله نباشد، بسیار آسیبزننده و مشکلزاست و در واقع یک استثمار دوباره طبقات فرودست جامعه است. اگر تنها یکی از اتفاقاتی که در رابطه با افراد فرودست جامعه در بسیاری از موسسات خیریه میافتد، برای قشر بالاتر جامعه که هم به لحاظ ثروت و هم به لحاظ دسترسی در وضعیت بهتری هستند و به حقوق خود آشنایی دارند میافتاد، هزاران هزار شکایت تابهحال از برخی موسسات خیریه میشد. اما به دلیل اینکه این افراد هم به این کمکها احتیاج دارند و هم از نظر دسترسی در جایگاه پایینتری قرار دارند و هم از حقوق خود آگاه نیستند، ظلم دوبارهای برای این افراد اتفاق میافتد. هر کسی با هر شرایطی وارد خانههای مردم میشود و بچههای این خانوادهها در معرض انواع آموزشها قرار میگیرند. هر موسسهای با یک ایدئولوژی تشکیل شده است و برخی از آنها بدون توجه به مسائل علمی فعالیت میکنند. هر فردی اعتقاد شخصی خودش را دارد که متاسفانه در بین موسسات خیریه برخی افراد بدون اینکه آموزش خاصی در این زمینه دیده باشند، میخواهند اعتقادات خود را در کمکرسانی دخیل کنند. وقتی وارد مسائل حرفهای میشویم، حق نداریم مسائل و روابط شخصی را در کار دخیل کنیم. برخی افراد بنا بر تمایلات و تجربیات شخصی خود در کار برخورد میکنند، که این مسئله بسیار آسیبزننده است.
تمام این مسائل را تجربه کردیم و دیدیم. کمکم دایره فعالیت ما گسترده شد. هرکجا هر آسیبی که به ما اطلاع میدادند، برای کمک میرفتیم و پاسخ نه نمیدادیم. مثلا در مترو دختر بیسرپناهی را دیدیم که چند شب به عنوان مهمان در خوابگاه نگه داشتیم و بعد از انجام هماهنگیها در پانسیونی اسکان دادیم. سال 93 بود که برای اخذ مجوز موسسه خیریه و ارتقای کیفیت زندگی زنان آتنا از سازمان بهزیستی اقدام کردیم. «آتنا» را برای این باز کردیم که هر آسیبی از هرجایی بدون علم و مهارت پرداخته نشود. یک گروه خاص مورد حمایت ما قرار گیرند و از این طریق بتوانیم اصول و با روشهای علمی و مدون به این افراد کمک کنیم تا بهتر بتوان شرایط آنها را تغییر داد. تصمیم گرفتیم گروه هدف ما زنان و دختران باشند، چراکه نتیجه بهتری را درسالهای فعالیتمان دیده بودیم و نکته دوم هم این است که نسبت به زنان در جامعه ما تبعیض مضاعفی وجود دارد. تمام تلاش ما این است که فعالیتهایمان بر اساس اصول مدون علمی باشد تا بتوانیم به این افراد کمکهای واقعی بکنیم و احساسات و عقاید شخصی را در کار دخیل نکنیم. در حال حاضر 280 خانواده حدود هزار نفر تحت پوشش موسسه قرار دارند و خانه امن نیز از مهر 96 تا مهر 97، 28 مادر و کودک را اسکان داده است.
اما از همان ابتدای کار، از وقتی که دختران بیسرپناه را اسکان دادیم، تا همین الان که زنانی با مشکلات متنوع به ما مراجعه میکنند، احساس میکردیم غیر از توانمندسازی و مهارتآموزی و مشاوره و آموزش برای برخی از زنانی که به ما مراجعه میکردند و مورد خشونت قرارداشتند و یا فاقد سرپناه بودند.جایی لازم است تا از این زنان حمایت شود.این بود که خیری را جذب مجموعه کردیم، یک ساختمان سه طبقه را اجاره کردیم و این همان سرپناه موقت ما برای زنانی بود که مشکلات مختلفی را دارند. این بود که در مهرماه 96 خانه امن آتنا تاسیس شد. اما بعدتر به دلیل حجم مراجعات و موارد متعددی که سازمان بهزیستی به ما ارجاع میشد، از ما خواسته شد مجوز بگیریم و این شد که «سرپناه موقت آتنا» به اولین خانه امن غیردولتی استان تهران تبدیل شد و اسکان و حمایت از زنان خشونت دیده به مجموعه خدمات ما در قالب طرح جامعه آتنا اضافه شد.
شما چطور به زنان آسیبدیده کمک میکنید؟
موسسه ما دارای سه بخش است. آموزش، پژوهش و خدماترسانی. قسمت آموزش مخصوص داوطلبان، دانشجویان و فارغالتحصیلان رشتههای مرتبط و تمامی کسانی است که با این افراد همکاری میکنند، چراکه ما در زمینه پایه علمی این افراد خلئی را حس کردیم. متاسفانه بسیاری از کسانی که در این زمینه فعالیت دارند، علم و دانش مورد نظر را ندارند و کسانی که تخصص مورد نظر این رشته را دارند، در حال فعالیت نیستند. بین این دو دسته همیشه مناقشاتی وجود دارد و هر کدام دیگری را به نداشتن دید واقعی از شرایط موجود متهم میکند. هدف ما در این بخش پر کردن این خلأ علمی برای جلوگیری از آسیبها به گروه هدف است. درآمدهای عاید از این کلاسها صرف امور خیریه میشود تا جلب منابع ما نیز از راههای تخصصی باشد.
واحد پژوهش ما به ریشهیابی آسیبها میپردازد. اکثر آسیبها ریشه در قانون یا فرهنگ ما دارند و بسیار ساختاری هستند. ما به واسطه این واحد قصد داریم رسالت اصلی سازمانهای مردمنهاد را که همان مطالبهگری است، انجام دهیم و به دنبال حل مشکلات و رفع علل آسیبها باشیم. ادعای تغییرات سریع را نداریم، اما با تلاشهایی که کردیم و ارتباطاتی که با سازمانها و نهادهای مختلف داشتیم، میتوانیم به تغییر امیدوار باشیم. ممکن است این تغییرات زمان ببرد، اما اگر این حرفها بیشتر شنیده شود، تاثیرگذاری بیشتری خواهند داشت و احتمال نتیجهگیری را افزایش خواهند داد.
اما واحد اصلی ما، واحد خدمترسانی است که واحدهای آموزش و پژوهش، مثل بالهای کمکی آن هستند. در این قسمت حدود 280 خانواده تحت حمایت و پوشش ما قرار دارند. در این قسمت ما زنان سرپرست خانوار رسمی یا غیررسمی را که همسرانشان فوت کردهاند، جدا شدهاند، معتاد هستند و… به ما مراجعه میکنند، مورد حمایت قرار میدهیم تا مشکلشان حل شود و شرایطشان بهتر شود. وقتی میگوییم گروه هدف ما زنان و دختران هستند، منظور ما این نیست که با سایر اعضا و اطرافیان فرد ارتباطی نداریم، بلکه خیلی مواقع حمایتهای ما شامل حال دیگر اعضا هم میشود و با افراد خانواده ارتباط برقرار میکنیم تا بتوانیم مشکلات را حل کنیم. مثلا خدمات در جهت ترک اعتیاد یا درمان بیماری روانی از سوی پزشکان داوطلبی که با ما همکاری میکنند، در اختیار سایر اعضای خانواده قرار میگیرد. یا بحثهای آموزشی از طریق معلمان داوطلب ما پیگیری میشود. برای حل مسئله اشتغال که جزئی از مراحل درمان است هم کارگاههای خیاطی در طبقه پایین تعبیه شده است تا فرد بتواند برای خود درآمدی کسب کند و اعتمادبهنفس ازدسترفته خود را بازیابد. همچنین در آشپزخانه نیز 39 محصول وجود دارد که همگی به دست زنان همین مرکز تهیه شده که درآمد آن به خود آنها میرسد. همچنین آرایشگاهها و شیرینیپزیهایی هم به صورت داوطلب نیز با ما همکاری میکنند و این خانمها را تحت آموزشهای رایگان خود قرار میدهند. برخی کلاسهای مهارتآموزی مثل گلدوزی یا کامپیوتر و زبان نیز به صورت رایگان برای این افراد برگزار میشود. اما علت اصلی پذیرش آنان در این مرکز این بود که زنان سرپرست اصلی این خانوادهها بودند. در کمیته حقوقی هم وکلا ضمن آموزش و آگاهی و کمک به روند حل مشکل زنان، در موارد خطرناک ورود کرده و وکالت فرد را میپذیرند تا فرد مجددا با آزارگر خود ملاقاتی نداشته باشد.
اگر خانمی به علت خشونت خانه خود را ترک کرده باشد، یا اینکه ادامه زندگی در آن خانه برای خود یا فرزندانش خطرناک باشد، ما او را پذیرش میکنیم و او تحت حمایتهای ما قرار خواهد گرفت. علاوه بر این با همسر آن خانم به منظور رفع مشکلات و بازگشت او به خانه تماس میگیریم تا درگیریهای بین آنها حل شود. زوجدرمانی انجام میشود و تمام تلاش و تمرکز بر ترمیم رابطه آسیبدیده است. بسیاری از مراجعان در این مرحله مشکلاتشان حل میشود و به زندگی قبلی بازمیگردند، اما مراجعان بسیاری هم بودند که یکی از آنها برای درمان همکاری نکرده است، یا تصمیم قطعی خانم بر طلاق بوده، که در این موارد تیم حقوقی ما به فرد برای مستقل شدن کمک میکند و بعد از آن هم تا توانمندسازی کامل آن خانم نزد ما اسکان داده میشود که معمولا سقف ما تا یک سال است، اما بسته به مورد متفاوت است. مواردی هم داشتیم که مشکلشان یک هفتهای حل شده است.
مثلا خانمی شبانه به ما مراجعه کرد که لیسانس حقوق داشت و مورد خشونت قرار گرفته بود و هیچ جایی هم برای ماندن نداشت. 14سال با همسر خود زندگی کرده بود و از طبقه اجتماعی و مالی بالایی هم بودند، اما تمام این 14سال با زدوخوردهای فجیع مثل شکستن کتف و شکستن دماغ فرزندانشان گذشته بود. زندگی دائما در کشوقوس و درخواست طلاق و رفتن خانم به شهرستان بوده، اما به دلیل فرهنگ سنتی خانواده و پادرمیانی طلاق صورت نگرفته. خانم بارها گفت: شبهایی که شوهرم مرا از خانه بیرون میانداخت و من شب را در خیابان به صبح میرساندم و هیچجا را نداشتم که بروم، به اینجا میآمدم. اگر میدانستم که چنین جایی وجود دارد به اینجا میآمدم. الان هم در اینترنت سرچ کرده و ما را پیدا کرده بود.
این خانم یک هفته پیش ما بودند. خانوادهشان از شهرستان نزد ما آمدند و با همسرشان نیز تماس گرفتیم و او نیز نزد ما آمد. اما جلسات ما نهتنها مثبت نبود، بلکه هر لحظه اوضاع بدتر میشد و طرفین به طلاق پافشاری و اصرار میکردند. با اصرار ما جلسات زوجدرمانی ادامه پیدا کرد و خانم با پدر و مادرشان به خانه بازگشتند تا احتمال دعوا و آسیب کم شود. نهایتا ضمانتنامه محضری با ضمانت اجرای قانونی در محضر به ثبت رسید تا چنانچه آقا رفتار خشونتآمیزی داشت، خانم بتواند از نظر قانونی اقدام کند. از امضای این ضمانتنامه حدود هشت ماه میگذرد و خانم بدون هیچ مشکلی در خانه خود زندگی میکند. در واقع آن ضمانتنامه قانونی خانم را نجات داد.
خیلی از آقایان آزارگر و خشن وقتی به اینجا مراجعه میکنند و میبینند که افراد یا ارگانهایی وجود دارند که از خانم حمایت میکنند، رفتارهای خود را کنترل میکنند. با اینکه ما ارگان غیردولتی هستیم، اما انگار از ما حساب میبرند. این آقایان وقتی با قوانین و قدرت اجرایی آن مواجه میشوند و به قول معروف میبینند که قانونی در مملکت هست و مملکت صاحب دارد، زن میتواند طلاق بگیرد و پزشکی قانونی هم از او حمایت میکند، وقتی میبینند زن بیپناه نیست و نمیتوانند هرطور که خواستند با او رفتار کنند، خودشان را کنترل میکنند و میزان خشونت در رفتار خود را به طور قابل توجهی کم میکنند. این مورد، مورد بسیار جالبی بود، چراکه یک هفته بیشتر پیش ما نبودند و از طرفی هم زندگی از هم نپاشید، چراکه بچهها بهشدت به مادر وابسته بودند و مادر هم شرایط مالی نگهداری از دو فرزندش را نداشت. در واقع این حالت بهترین شرایط بود.
آیا تابهحال آزارگران خانمهایی که در اینجا حضور دارند، به موسسه هجوم آوردهاند یا مشکلاتی از این دست را برای شما ایجاد کردهاند؟ چه روشی برای مقابله با این موارد دارید؟ آیا بهزیستی یا نیروی انتظامی شرایط خاصی در اختیار شما گذاشته؟ آیا موسسه حراستی برای جلوگیری از این افراد دارد؟
در موسسه هیچ آقایی حضور ندارد. بارها هم این اتفاق افتاده و آزارگران و کسانی که به خانم آسیب زدهاند، قصد هجوم و ایجاد مزاحمت داشتند. ما با نیروی انتظامی تماس میگیریم و کمک میخواهیم. البته برای جلوگیری از این اتفاقات شرایط را کنترل میکنیم و سعی میکنیم در صورت وجود و احتمال چنین شرایطی، خانواده اصلا متوجه مکان حضور خانم نشوند. همین که محل اسکان خانم را پنهان کنیم، انرژی و وقت بسیار زیادی از ما میگیرد، اما جلوی بروز چنین اتفاقاتی هم گرفته میشود. متاسفانه اقدامات و اتفاقات دردسرساز نه فقط به شکل هجوم، بلکه به طرق مختلف، اخیرا بسیار زیاد شده است، چراکه هر روز موارد عجیبتری به ما ارجاع داده میشوند. از زمان تاسیس بهزیستی بودجه مقرری 150 میلیون تومان را برای ما تعیین کرده بود که حتی روز افتتاحیه هم این بودجه را اعلام کرد. هیچ حمایت و پشتوانهای هم نداریم تا بابت مسائل و مشکلات مالی خیالمان راحت باشد. این موسسه اگرچه سخت اما به لطف کمکهای مردمی سرپاست. ماهی 60 میلیون هزینههای ماهانه موسسه کمکهای مردمی تامین میشود.
روند کمک به این زنان و بهبود شرایط آنها را در ایران چطور میبینید؟
خوشبختانه روند بهبود شرایط زنان و موسساتی که به زنان آسیبدیده خدمترسانی میکنند، روزبهروز در حال افزایش است، چراکه روند خشونتها و آسیبها به جایی رسیده که ارگانهای دولتی بهتنهایی نمیتوانند از پس حل این مشکل برآیند و تصمیم گرفتن در این راه از مردم و ارگانهای خصوصی هم کمک بگیرند. خشونت بسیار بیشتر از حدی شده که نگاههای سنتی نگران آن بود و در حال حاضر هم بهتنهایی نمیتوانند این حجم مشکل را حل کنند. حجم بسیار زیاد مشکل اجتماعی عجیب و غریبی که بیشتر هم از مصرف مواد مخدر مثل شیشه، مواد روانگردان و… و همچنین فقر در کنار آن ناشی میشود، در جامعه رو به افزایش است. کارهای ساختاری زیادی انجام شده است، اما متاسفانه حجم مشکلات بیشتر از حد تصور است.
مدافعان حقوق زنان امروزه در چه جایی قرار دارند؟ چقدر توانستهاند به این معضلات کمک کنند؟ دید برخی از آنها تا چه حد به واقعیت نزدیک است؟
هرکسی عقاید شخصی خود را دارد، اما در مقام کمک به زنان آسیبدیده و حرکت حرفهای گاهی مواقع لازم است از برخی مواضع خود عقبنشینی کنیم و بهترین انتخاب و تصمیم را پیش روی او قرار دهیم. در کار حرفهای نباید عقاید شخصی را درگیر چنین مسائلی کرد و باید فارغ از برخی مفاهیم به ماجرا نگاه کرد. باید به هر زنی، در شرایط فرهنگی، بافت اجتماعی و بنا بر تصمیم خودش کمک کرد. برخی گروهها هنگام کمک به افراد مورد نظر، بر اساس بحثهای ایدئولوژیک افراد را طبقهبندی و استثنا میکنند و بحث ایدئولوژی و عقاید را مقدم بر کمک میدانند. ما همیشه تلاش میکنیم این کار را نکنیم و بر اساس اصول مددکاری اجتماعی تصمیم بگیریم. در اصول مددکاری اجتماعی گفته میشود باید به تصمیمات هر زنی موقع کمک کردن به او احترام بگذاریم و عقاید خود را به او تحمیل نکنیم. شاید به نظر ما خیلی چیزها ظلم باشد، اما خود او از شرایطش بهخوبی آگاه است. با همه امکانات و شرایط و حمایتها، ممکن است یک زنی دوست داشته باشد زندگیاش را حفظ کند. باید به آزادی عمل او احترام بگذاریم. به هر دلیلی او ترجیح میدهد مستقل نشود و زندگیاش را حفظ کند و با این شرایط کنار بیاید. ما اینجا حق نداریم برای او از مفاهیم حقوق زنان صحبت کنیم. ما امکانات و فرصت برای تغییر شرایط در اختیار او قرار میدهیم، اما اگر او خواست به زندگی در کنار همسرش ادامه دهد، ما موظفیم به تصمیم او احترام بگذاریم. قطعا دلایل متعددی وجود دارد که منجر به این تصمیم شده است. بعضی دلایل را بیان میکند و بعضیها را حتی خودش هم نمیداند و شاید ناخودآگاهش باشد. مثلا ما خانوادههای افغانستانی زیادی داریم. در فرهنگ افغانستانیها طلاق بسیار امر نکوهیدهای است و بسیاری از خانمهای افغانستانی با وجود همه امکانات و شرایط میخواهند در آن شرایط بمانند. ما باید به او کمک کنیم در قالب همین انتخاب آسیب کمتری متوجه او شود. ما از یک طبقه و شرایط دیگر نمیتوانیم برای آنها تصمیم بگیریم. آنها خودشان شرایطشان را بهتر میدانند و گاهی تصمیمهایی که میگیرند، برایشان بهتر است. شاید انتخاب او در شرایط او برای خودش بهتر باشد.
به قلم : پانیذ میلانی
برگزاری کارگاه نقاشی روی پارچه
پنجشنبه 18 مرداد ماه خانه آتنا میزبان برگزاری اولین دور از کارگاه نقاشی روی پارچه بود. به گزارش روابط عمومی ...
گزارش نهایی اولین سفر تیم اعزامی آتنا به مناطق زلزلهزده؛ گزارش هشتم
طی اولین سفر تیم اعزامی آتنا، سرکشی چادر به چادر در روستاهای ده جامی، شیخ حسن، حسن سلیمان، کوییک عزیزی، ...
آغاز به کار فعالیت آشپزخانه آتنا
اولین سری از محصولات آشپزخانه آتنا، حاصل کار و تلاش خانمهای سرپرست خانوار آماده فروش و سفارش گیری است. به ...